خستم اینقدر خسته که دل و دماغ هیچی رو ندارم شاید ته زندگی همینجاست شاید دیگه نمیخوام شجاع باشم دیگه نمیخوام جنگجو باشم دیگه از قضاوت شدن خستم از آدمهای فیک خستم از همه چی از همه کس باید برم یه جایی که فقط خودم باشمو خودم بدون هیچ آدمی جایی تو تنهایی بپوسم بمیرم چقدر بده همه چی داشته باشی ولی نای زندگی کردن نداشته باشی این بار دیگه نمیخوام بلند شَم از جام جایی که براش دوییدم حرف شنیدم سرکوفت دیدم قضاوت شدم خستم از عقایدم از باورهام از سخت کوشی هام از زمین
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت